چرا نوروز را نوروز گفتند؟
در علت نامگداری نوروز تقریبا با توجه به ترکیب کلمه نوروز که از دو کلمه « نو » و « روز » تشکیل شده است، اختلاف نظری وجود ندارد؛ اما اگراختلافی است در شخصیتی است که این روز را نام نهاد. آنچه مسلم است این است که نوروز آغاز تحولی مثبت در جامعۀ آن روز بوده است. یا خسم نابود شد یا عدالت کسترش یافت و یا ...
مرحوم علامه مجلسی در بحار از قول ابوریحان بیرونی می نویسد « بعضی از حشویه گفته اند که وقتی سلیمان بن داود انگشتر خود را گم کرده بود، ملک و پادشاهی از او رخت بربست. اما بعد از چهل روزآن به وی بازگشت. بعد از آن شوکتش به او بازگشت و پادشاهان نزد او آمدند و پرندگان به فرمان او در آمدند و فارسیان گفتند: نوروز آمد. یعنی روز جدید آمد. و به این خاطر نوروز نام گرفت. که سلیمان به باد فرمان داد و پرستوها را به حضور پذیرفت...»
اینکه جمشید همان سلیمان باشد یا اینکه سلیمان نوروز را ایجاد کرده باشد مورد مخالفت برخی از مورخان قرار گرفته است.
ولی دانشمندانی مانند ابن مقفع ثابت کرده اند که این نشریه اشتباه محض است چه را که بین جمشید و سلیمان سه هزار سال فاصله است.
دهخدا علت نامگذاری نوروز این گونه ارائه می دهد که :
« ایرانیان باستان جشنی داشتند بنام فروردگان [ فروردیان ] و آن ده روز طول می کشیده. فروردگان که در پایان سال گرفته می شد ظاهراً در واقع روزهای عزا و ماتم بوده نه جشن و شادی، چنانکه بیرونی راجع به همین روزهای آخرسال در نزد سغدیان گوید: در آخر ماه دوازدهم « خشوم » اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحه سرائی کنند و چهره های خود را بخراشند و برای مردگان خوردنیها و آشامیدنیها گذارند.
ظاهراً به همین سبب جشن نوروز که پس از آن می آمده علاوه بر آنکه روز اول سال محسوب می شده روز شادی بزرگان بوده است. فردوسی که بدون شک مواد شاهنامۀ خود را مع الواسط از خداینامک و دیگر کتب و رسایل پهلوی اتخاذ کرده ، اندر پادشاهی جمشید گوید :
به فرکیانی یکی تخت سـاخـت چه مایه بدو گوهر اندر نساخت
که چون خواستی دیو برداشتی زهـامون به گردون برافراشـتـی
چو خـورشـید تـابان میـان هوا نـشـسـت بـر او شـاه فرمـانـروا
جهان انجمن شـد بر تخت اوی فـرو مـانـده از فـره بـخـت اوی
بـه جـمشــید گـوهر افشـاندند مـر آن روز را روز نـو خـواندند
سـر سـال نـو هـرمز فرودیـن برآسوده از رنج تـن دل زکیـن
بزرگان به شـادی بسیـاراستند من وجـام و رامـشگران سـاختند
چنین روز فـرخ از آن روزگـار بمانـده از آن خسـروان یـادگـار
دربارۀ پیدایش نوروز افسانه های بسیار نقل شده که هر چند اساطیر است اما تواتر آن اخبار وجه تسمیه نوروز و همچنین قدمت انتصاب آن به اعصار آریایی نیک آشکار می گردد.
یکی از آن افسانه ها به صورت زیر می باشد:
«... بعضی گفته اند که جمشید که او اول « جم » نام داشت و عربان او را « منوشلح» می گویند، سیر عالم می کرد چون به آذربایجان رسید فرمود تخت مرصعی را بر جای بلندی رو به جانب مشرق گذارند و خود تاج مرصعی بر سر نهاده بر آن تخت بنشیند ، همینکه آفتاب طلوع کرد و پرتوش بر آن تاج و تخت افتاد، شعاعی در غایت روشنی پید آمد، مردمان از آن شادمان شدند و گفتند این روز نو است...»
در آثار زبان فارسی بعد از اسلام هر جا که نسبت نوروز به جمشید نیست، شیوه سخن به گونه ای است که نسبت این جشن را به کیانیان می دهند.